تاریخ و سیره/ مظهر حق/ فصل سوم: اميرالمومنين عليه السلام از ديدگاه روايات

روايت بعدي که آن هم از روايات متواتر ميان شيعه و اهل سنّت است، روايتي است از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» که فرمودند:

أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ[1]

من شهر علمم و علي درِ آن شهر است. هر که دنبال علم است، بايد از اين در وارد شود.  

قسمت اوّل روايت، حتّي از نظر لفظ هم جزء روايات متواتر است، ولي ذيل آن ـ که در دعاي ندبه هم آمده[2]ـ در آن حدّ نيست.

در هر حال اين روايت نشان دهنده‌ي فضيلت بسيار بالايي براي اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»است.

معناي اين روايت شريف آن است که اگر چيزي به نام تفسير قرآن داريم، اگر چيزي به نام اعتقادات داريم، اگر چيزي به نام احکام و اخلاق داريم، همه و همه بايد از وجود مقدّس اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و ساير ائمّه«سلام الله علیه» سرچشمه بگيرد و همه‌ي اين‌ها نيز به پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»

 بر مي‌گردد. اعتقاد ما شيعيان اين است که هر روايتي که از ائمّه‌ي طاهرين«سلام الله علیهم» نقل شده، از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» است. استاد بزرگوار ما، حضرت آيت الله بروجردي«ره»بارها اين روايت را مي‌خواندند و مي‌فرمودند: امام باقر«سلام الله علیه» فرموده‌اند که اگر من روايتي را نقل مي‌کنم، از خودم نيست، بلکه آن را از پدرم نقل مي‌کنم و پدرم از جدم و او از رسول الله و رسول الله از جبرئيل و او نيز از خداوند متعال[3].

در صفحات قبل هم آمد که ميان روايات و قرآن تفاوتي نيست، جز اين که لفظ قرآن هم از جانب خداوند متعال است، امّا لفظ روايات از خود ائمّه«سلام الله علیهم»يا روات است. لذاست که شيعه اعتقاد دارد تمامي رواياتي که احکام شرعيه از آن استخراج شده، از جانب خداوند متعال است، امّا بسياري از رواياتي که در کتب اهل سنّت حتّي در «صحاح ستّه» وجود دارد، به پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»

نمي‌رسد و به اصحاب آن حضرت امثال ابوهريره‌ها و کعب الأحبارها متوقّف مي‌شود.

امّا متأسّفانه برخي از متعصّبين از اهل سنّت که در مقابل اين حديث شريف حرفي براي گفتن نداشتند، چاره‌اي نديدند جز اين که شبيه اين روايت را براي خلفاي سه گانه‌ي خودشان جعل کنند. از جمله در کتب خودشان آورده‌اند که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند: أنا مدينة العلم و أبوبکر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و علي بابها[4]. حال اگر اساس اين شهر ابوبکر باشد و ديوار آن عمر و سقف آن عثمان و درِ آن اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»، نمي‌دانم ديگر چه جايي براي پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در اين شهر وجود دارد. ديگر چيزي در اين شهر باقي نمي‌ماند؛ لذا بايد بگويند: پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در اين شهر هيچ کاره است!!

 

 

پی نوشت ها:

[1]. اين روايت به عبارات مختلفی همچون «أنا مدينة الحکمة و علي بابها فمن أراد الحکمة فليأت الباب» يا «أنا خزانة العلم و علي مفتاحه فمن اراد الخزانة فليأت المفتاح» يا «أنا مدينة العلم و علي بابها و هل تدخل المدينة إلا من بابها» و .... نقل شده است. جهت اطلاع از مصادر اين روايت، ر. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه% باب مدينة العلم و الحكمة، ج 40، صص 200 ـ 207؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 468 ـ 504 و صص 505 ـ 515 و ج 16، صص 277 ـ 300 و صص 303 ـ 309 و ج 21، صص 409 ـ 428 و ج 22، صص 554 ـ 556 و ج 23، صص 559 ـ 561 و ص 572 و ج 31، صص 103 ـ 108 و صص 156 ـ 157 و صص 167 ـ 170؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، صص 87 ـ 117.

همچنين مرحوم مير حامد حسين هندي تمامي مجلدات 14 و 15ام کتاب عبقات را به بحث پيرامون سند و دلالت اين حديث اختصاص داده است.

[2]. إقبال الاعمال، ص 296.

[3]. عَنْ جَابِرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ«سلام الله علیه» إِذَا حَدَّثْتَنِي بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدْهُ لِي فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كُلُّ مَا أُحَدِّثُكَ بِهَذَا الْإِسْنَاد. (الأمالي (للمفيد)، ص 42)

[4]. الصواعق المحرقة في الرد علی أهل البدع و الزندقة، ص 34.

خود ابن حجر در کتاب الفتاوی الحديثية (ص 269) به ضعف اين نقل اشاره کرده است؛ همچنين سخاوی در المقاصد الحسنة (ص 124) و محمّد بن درويش الحوت در أسنی المطالب في أحاديث مختلفة المراتب (ص 137).